فکر می کردم ایستادگی را کشته اند ، مردانگی را ربوده اند ، استقامت و شیردلی را قربانی کرده اند ، اما نه ! مجید را که دیدم فهمیدم که بزرگی انسان به اسم و رسم نیست ، نشان انسان پرچمی نیست که بالای سر می گیرد تا زیر آن دیده شود ! بزرگی انسان در وجود اوست ، نشان انسان انسانیت اوست و این تفاوت مجید با بزرگانی هست که اسم و رسم بزرگی دارند .
وجودت نازنینت را بنازم
چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۸ ارسال شده توسط بابک خرمدین در ۱۰:۴۹ قبلازظهر
برچسبها: دلنوشت
دلم برای باغچه می سوزد
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه می آید
حیاط خانه ی ما تنهاست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه می آید
حیاط خانه ی ما تنهاست
ارسال شده توسط بابک خرمدین در ۳:۳۱ قبلازظهر
برچسبها: شعر
اشتراک در:
پستها (Atom)